R.M.E.R

write about all kind of things we found interesting

عبارت POKER FACE دقيقاً يعني چي ؟

۳۷ بازديد


اين هفته ميخوايم شما رو با مفهوم پوكر فيس ( Poker Face ) آشنا كنيم.مفهوم اصلي پوكر فيس در يك جمله ي كوتاه يعني اينكه آنچه چهره ات و رفتار فيزيكي جدا از خواسته ي تو به مخاطبت نشون مي ده . اونچه تو به زبون نمياري اما، چهره ات مطرح مي كنه. يا حتي بيشتر ، اونچه تو دروغ ميگي و چهره ات دروغت رو لو مي ده و عكسش رو نمايش مي ده.

  مي دونيم اگر اين كلمه رو سرچ كنيد تا ۲ صفحه از سرچ گوگل ت,k فقط لينك هاي مرتبط با خواننده ي مشهور آمريكايي با عينك درشتش ليدي گاگا خواهد بود. اما باور كنيد اين عبارت و مفهومش خيلي بيشتر از اين حرفها مي ارزه و ميخوايم بهتون بگيم حتي از بابت مادي هم تا حالا خيلي بيشتر از ليدي گاگا و آهنگ و كنسرت ها پول جابجا كرده ! تو اين بلاگ شمارو به طور كامل با اين مفهوم آشنا مي‌كنيم. 

 

اما چرا اسمش پوكر فيسه ؟ چون شايد اولين جايي كه خيلي واضح تر ازش استفاده شده ، در بازي پوكر باشه. اگر با بازي پوكر آشنايي نداريد خيلي كوتاه معرفيش مي كنيم. بازي پوكر يك بازي قمار با ورق پاسور كه در بازي، ورق خوب داشتن خيلي لازمه و همين باعث مي شه آدمها مدام در حال بلاف زدن در بازي باشن. اگر ورقشون بده سعي كنن طوري جلوه بدن كه ورقشون خوبه و بالعكس حتي ورقشون خوبه سعي كنن نشون ندن چه اندازه ورق شون خوبه تا شانس بردشون رو بيشتر كنن. خيلي سخته واقعاً اين بازي رو در دو خط معرفي كرد. اما در همين اندازه بدونيد براي بلاگ ما كافيه. كافيه يك نگاه به شركت كننده هاي حرفه ايشون بندازيد. اصولاً يا عينك آفتابي به چشم دارن. يا كلاهي سرشونه كه چشماشون رو مي پوشونه و يا حتي شالگردن دارن كه نبض گردنشون رو بپوشونه ! اينا همشون نشونه هايي هستن كه حريف ميتونه باهاش دستتون رو بخونه ! حتي در اين بازي براي شركت كننده هاش يك سري حركات مشخص هست كه در طول بازي وقتي در انتظار حركت حريف هستن، با مهره هاي ژتون شون انجام ميدن تا در ناخودآگاه شون مرتكب حركت اشتباهي نشن و دستشون لو نره.

پس با اين اوصاف اولين برداشت هايي كه از پوكر فيس صورت گرفته در اين اندازه بوده كه كي نسبت به ديگري ورق بهتر و يا بدتري داشته و همين خودش خيليييييي بيشتر از خواننده اي كه ازش صحبت شد پول جابجا كرده. اما پوكر فيس خيلي چيزهاي ديگري رو نشون مي ده و خيلي جاهاي ديگه استفاده ميشه. شما ميتونيد تشخيص بديد كي، كيو دوست داره. از كي يا از چه غذايي بدش مياد. اينكه طرفتون واقعا از اتفاق و يا شنيده اي از ته دل ميخنده يا صرفاً حفظ ظاهر مي كنه. اينكه طرف مقابل تا چه اندازه عصبانيه ، آيا فقط عصبانيه يا امكان داره بزودي به خودش يا به اطرافيانش آسيب بزنه ؟ و خلاصه اينكه هر حرفي كه از طرفي زده مي شه مي تونيد قضاوت كنيد كه راسته يا دروغه ؟

براي مثال در فرودگاه ها و يا ديگر اماكن عمومي كه حفظ امنيت درش خيلي مهمه، اصولاً نيروهاي امنيتي از آموزش هاي كلي چهره شناسي و پوكرفيس بهره مند هستن و ازش استفاده مي كنن. به همين جهت پيشنهاد مي كنم ، سعي كنيد وقتي در فرودگاه هستيد، بخصوص فرودگاه هاي بين المللي ، حتي اگر بدترين پيغام يا خبر رو در موبايلتون مي خونيد ، خونسردي خودتون رو حفظ كنيد، وگرنه شايد باعث شه از تك تك گيت ها با حداكثر و انواع بازرسي هاي بدني روبرو بشيد. باور كنيد بازرسي هاي بدني كاملا بر اساس سليقه ي مأمور روبروتونه. يا از چهره تون خوشش نمياد. يا متأسفانه از نژادتون خوشش نمياد و اگر نه حتماً يك استرسي، دلواپسي، ترس و يا خشمي در چهره تون ديده.

ما اينجا قصد داريم چند نمونه براي شما مثال بزنيم تا در كل با اين مفهوم بيشتر آشنا شيد. كتاب و مقاله در اين رابطه زياده. اما به نظرم خيلي سخت نگيريد. اگر ميخوايد بيشتر بدونيد ، پيشنهاد مي كنيم سريال LIE TO ME رو تماشا كنيد. هم سرگرم كننده است و هم خوب تا اندازه اي آموزنده. برگرديم به مثال ها . مواردي كه براتون كوتاه اشاره مي كنيم نشانه هاي دروغ گفتنه. دروغ گفتن ، در اين مفهوم رنگ نداره. دروغ يعني هر زماني كه شما جدا از بخش حافظه ي خود ، از خلاقيتتون استفاده كنيد. اينكه دروغ چه اندازه بزرگ يا كوچيك باشه خيلي در اينكه كه شما سامانه ي عصبي خودمختار رو فعال ميكنيد تاثيري نداره و اين سامانه همون سامانه ايه كه قراره شما رو به مخاطبتون بفروشه ! پس مواظبش باشيد.

 

  • دست به گردن و يا پشت سر زدن

  • دست به دهان زدن ( به خصوص وقتي فرد دو گوشه ي لب را فشار ميدهد يعني خود از كرده ي خود احساس پشيماني مي كند )

  • دست و يا خارش بيني

  • اگر فرد نشسته باشد ، شروع به جابجا كردن پاهاي خود مي كند ، گويي از شرايطي كه درش قرار گرفته است راضي نيست.

  • اگر فرد ايستاده است ، صافتر و كشيده تر مي ايستد

  • پلك زدن فرد كاهش ميابد

  • شانه ي فرد ناخودآگاه جهش و تكان خواهد داشت

  • و ...

 

حتي روش هاي رايج ديگري هم هست كه استفاده مي شود، البته در بازجويي ، وگرنه در مكالمات روزانه لزومي ندارد شما تا اين اندازه فرد رو به چالش بكشيد كه مطمئن شيد دروغ يا راست مي شنويد. اينكه براي مثال شما مي توانيد ابتدا از فرد سؤالي ساده بپرسيد كه مطمئن هستيد براي پاسخگويي به حافظه ي خود رجوع مي كند ، مثل اينكه ديشب شام چي خورده؟ فرد براي پاسخ لحظه اي از شما نگاهش را برداشته و به جهتي ( راست يا چپ ) خيره مي شود و پاسخ شما را مي دهد. شما دريچه ي نگاه و نيمكره ي كاربردي براي حافظه را شناسايي كرديد و حالا مي توانيد از همان مخاطبان سؤال مدنظرتون رو بپرسيد. نگاه به جهت يكسان برابر با راستي و نگاه به خلاف جهت يعني فرد در پاسخ از حافظه ي خود استفاده اي نداشته است ! آنچه دروغ شايد تلقي شود. هنوز باور نداريد ؟ كاري نداره ، بيايد اين آزمايش رو امتحان كنيد. از همان دوستي كه در رابطه با شام ازش سؤال كردين بخواهيد سوال يكسان ديگري بابت ناهار روز گذشته رو بدون نگاه كردن به جهت خاطره و حافظه به شما پاسخ دهد. يا موفق نمي شود و يا كلللييي زمان مي برد.

 

اين موارد در چهره ي شما و اندام شما خلاصه نميشه و حتي به گام صداي شما هم مي رسد. شما از روي صرفاً صداي يك فرد مي توانيد تشخيص دهيد دروغ مي گويد و يا نه و جذابيت صدا اين است كه خيلي اوقات مشخص مي كند فرد كدام عبارت را حتي دقيقاً دروغ گفته است.

 

در آخر اين موضوعات همه تئوريست. شايد در بسياري موارد جواب دهد، اما حتماً مثال نقض هم كم ندارد. به هر جهت خيلي سعي نكنيد دروغ هاي اطرافيانتون رو كشف كنيد چون بيشتر از هر كسي خودتون اذيت خواهيد شد. چرا كه خيلي ها عادت به حداقل اغراق در گفته هاشون دارن و قصدشون شايد صرفاً جذاب كردن آنچه مطرح مي كنن براي شما باشه. پس سخت نگيريد و هرگز در زندگي روزمره ازش بهره نبريد !

 

بگذريم ! همه اينها رو گفتيم كه بگيم اونچه در اتاق فرار BLOW YOUR CANDLES از مجموعه اتاق فرار اسكيپ كيوب مطرحه اتفاقاً تشخيص دروغ در بازجويي هاي ۴ مظنون داستانه ! البته شما قرار نيست به اين مهارت مسلط باشيد و كافيه به تناقض در داده هايي كه بدست آورديد و از بازجويي ها مي شنويد دقت كنيد. فراموش نكنيد تمام مظنونين دروغ ميگن. شما غير از دروغ بايد تشخيص بديد كدوم دروغ مهمتر و گوياي معماي قتل پرونده است ! حالا اين وسط اگر در صدا و گام صداها هم تونستيد مهارتي كسب كنيد هم كه چه بهتر ! منتظرتون هستيم !

 

 

 



اين ده اصطلاح عجيب شما رو به يك انگليسي اصيل تبديل مي‌كنند!

۴۳ بازديد

 

 

انگليسي زبان شيرينيه  و مثل هر چيز ديگه‌اي وقتي حرفه‌اي ميشي جذاب و جذابتر ميشه  ،يكي از مسائلي كه مي‌تونه خيلي كمك كنه به انگليسي صحبت كردن اون هم به صورت حرفه‌اي، اصلاحات  هستن كه اگه ازشون  در موقعيت‌هاي به جا استفاده كنيم،  ميتونيم احساسات و يا منظورمون رو خيلي خوب و روشن‌ بيان كنيم و حتي انگليسي زبان‌ها رو هم تحت تاثير قرار بديم! 

تو اين مقاله ۱۰ تا اصطلاح رايج بريتانيايي و كلاسيك رو بهتون معرفي مي‌كنيم، اين اصطلاحات تو موقعيت‌ها و سناريوهاي مختلفي استفاده ميشن و بين كساني كه با لهجه بريتيش صحبت ميكنن، خيلي رايج تر هستن تا آمريكايي‌ها! 

 

 

 

 

 

DON’T GIVE UP THE DAY JOB

 

 

فرض كنيد كه تازه يه كاري رو شروع كرديد، و يا چيزي رو براي اولين باره كه داره امتحان مي‌كنيد و خوب هم پيش نميريد! يكي مياد بهتون ميگه " don't give up the day job!"  كه شايد به نظر برسه داره بهتون مشاوره مالي ميده! ولي خب منظورش اينه كه با اين رويه‌اي كه داريد پيش ميريد قرار نيست اتفاقي بيفته! به طور كلي از اين اصطلاح زماني استفاده ميشه كه كسي داره كاري رو انجام ميده ولي انقدر بده كه بعيد به نظر ميرسه موفق بشه!

 

 

Example: “After he failed to play Wonderwall by Oasis on his acoustic guitar at the party, we advised him not to give up his day job”.

 

 

 

 

WIND-UP MERCHANT 

 

 شما هم ممكنه كسي رو بشناسيد كه با حرفاش بقيه رو ناراحت ميكنه و بعدش ميگه "بابا شوخي كردم!"، انگليسيا به اينجور آدما ميگن : "wind-up merchant"! تو فضاهاي مجازي هم معادل اين اصطلاح رو trolls  (ترولز)   ميگن! 

خلاصه كه اينجور آدما واسه تفريح خودشون، بقيه رو شوخي شوخي ناراحت ميكنن و خيلي "wind-up merchant" تشريف دارن! 

 

Example: “Steven’s smart, but he’s such a wind-up merchant; he knowingly offends us just so he can laugh at us for being upset”

 

 

SPANNER IN THE WORKS

 

 

وقتي كسي يا چيزي يهو سر راه نقشه‌هاتون سبز ميشه از اين اصلاح استفاده كنيد! در اصل اين جمله وقتي به كار ميره كه يه چيزي وارد موتور ماشين و يا قسمت‌هاي ديگه‌ش ميشه و اونو از كار ميندازه! البته هر اتفاقي تو زندگي كه باعث عقب افتادن كاري بشه به عنوان  spanner in the works به حساب نمياد! واتفاقاتي رو ميگن كه منجر به مشكلات واقعي بشن.

 

Example: “Mick is usually great, but the fact that he wants to come over the same week as my parents makes him a real spanner in the works”

 

 

 

TAKE THE BISCUIT 

 

 

اگر هر چيزي يا كسي خيلي شمارو اذيت و برانگيخته كنه، و يا در نوع خودش خيلي احمقانه باشه، ميتونيد اصطلاح "take the biscuit" رو استفاده كنيد كه معادل آمريكاييش هم ميشه  "take the cake ". تنها تفاوت بين اين دوتا جمله اينه كه آمريكايي ها تو موقعيت‌هاي مثبت ازش استفاده مي‌كنن ولي انگليسي‌ها وقتي يه اتفاق منفي‌اي ميفته! 

 

 

Example: “I was mad when you didn’t do anything for the group project, but you really took the biscuit when you didn’t even show up for our presentation”.

 

 

:OVER-EGG

 

 

تو فارسي بهش ميگيم "از شور به در كردن!" يعني رو يه كاري انقدر فكر و انرژي و زمان ميذاري و انقدر تكرارش ميكني كه خراب ميشه! مثل اين ميمونه كه به كيكيت زياد تخم مرغ بزني! اين اصطلاح رو اصلا از همين جمله گرفتن و معادلش ميشه "over-exciting" كه يني بيش از حد انجام دادن يه كاري!

 

Example: “The cheese bread I made was great, but I over-egged when I added habanero peppers on top”.

 

 

WIN‌D YOUR NECK IN

 

اين دقيقا همون "سرت به كار خودت باشه"ست كه ما ازش استفاده مي‌كنيم! وقتي چيزي مستقيما به كسي مربوط نيست و الكي داره دخالت مي‌كنه اين اصطلاح رو براش به كار مي‌بريم.

Example: “I get that you don’t want them to be mad at each other, but you’re not involved in their issue, so you should probably wind your neck in”.

 

 

BOB’S YOUR UNCLE 

 

 

ريشه‌ي اين اصطلاح خيلي مشخص نيست كه از كجا مياد، ولي در واقع وقتي به كار ميره كه يه كاري خيلي سخت تر از اوني بوده كه فكرشو مي‌كردي، تو فارسي هم به كنايه ميگيم "'گفتنش آسونه" معادل ديگه‌ي انگليسيش هم "easier said than done " رو ميشه مثال زد! 

 

Example: “Just find a beat, record some vocals, and get them mixed and mastered. Bob’s your uncle, you’ve created a song!”

 

 

 

A FEW SANDWICHES SHORT OF A PICNIC

 

 

اين اصطلاح خاص، آماده نبودن رو توصيف مي‌كنه. در واقع براي كسي به كار ميره كه آمادگي و آگاهي كاملي از كاري  كه داره انجام ميده رو نداره.

Example: “He’s a lot of fun to hang out with, but the fact that he thought it’d be okay to come to my house at midnight shows he’s a few sandwiches short of a picnic”.

 

 

FULL OF BEANS 

 

 

اين اصطلاح خيلي رايجه و كسي رو توصيف ميكنه كه خيلي مشتاق و پر انرژيه!منظور از دونه‌ها (beans) هم اينجا همون دونه‌هاي قهوه‌‌ست!  ريشه‌ي اون برميگرده به اين حقيقتي كه دونه‌هاي قهوه پر از كافئينن! ( coffee beans).

Example: “You must be really full of beans this morning! How did you get up at sunrise and go on a run before I was awake?”.

 

 

QUIDS IN 

 

اگه داريد روي يه كاري وقت و سرمايه ميذاريد و جواب هم ميگيريد، ميشه گفت شما "quids in" هستين! تو انگليسي عاميانه به پوند ميگن كوئيد، و وقتي از اصطلاح "quids in" استفاده ميشه، يعني شما رو شانسيد و حسابي داريد سود ميبريد!

 

Example: “I can’t believe it! He played the lottery and he somehow managed to be quids in”.

 


 

بهترين گيتاريست هاي تاريخ به انتخاب رولينگ استون

۳۳ بازديد

 

در تاريخ موسيقي نوايغي ظهور كردند كه دنيا را تكان داده و آن را به مكاني زيباتر بدل ساختند. اين افراد با نبوغ‌شان براي هميشه در ذهن عاشقان موسيقي ماندگار شدند. در بين اين بزرگان افراد نام آشنايي از بين نوازندگان گيتار نيز حضور دارند. در اين مقاله به معرفي ۱۰ نوازنده مشهور گيتار با انتخاب مجله اينترنتي معروف رولينگ استون مي‌پردازيم. 



 

1-  جيمي هندريكس 

 

جيمز مارشال هندريكس ، زاده ي 27 نوامبر 1942 در سياتل آمريكاست ، خواننده و نوازنده ي معروفي كه بسياري او را تاثيرگذارترين نوازنده ي گيتار الكتريك در تاريخ موسيقي  و يكي از از تحسين شده ترين موزيسين ها در قرن 20 مي دانند .

او بي شك انقلابي عظيم را در موسيقي راك پديد آورد ، نوازندگي روان او مثال زدني و بي بديل است . موسيقي جيمي هندريكس برخاسته از جان و روح اوست و بر روح مخاطب  نيز تاثيري عميق مي گذارد .

"Little wing " يا بال كوچك را ميتوان زيباترين اثر او دانست كه  بسياري معتقدند كه هيچ نوازنده اي نميتواند به مانند خود جيمي ، اين قطعه را چنان عميق و تاثيرگذار بنوازد . 

 اين اسطوره ي بزرگ در سپتامبر 1970 در لندن از دنيا رفت .

 

jimmy  hendrix



 

2- اريك كلپتون

 

اريك كلپتون ، ستاره ي سبك بلوز و راك ، خواننده و ترانه سراي زاده ي بريتانياست . سادگي خاص او در نوازندگي و سبك و انرژي خاص او مثال زدني است . 

كلپتون در دوران  زندگي هنري خود ، يكبار به عنوان هنرمند تكنواز و دوبار با گروه هاي  "cream " و " yardbirds " به تالار مشاهير راك اند رول راه يافته است .

 

eddie

 

3- جيمي پيج

 

جيمز پاتريك پيج ، تهيه كننده ، موزيسين و ترانه سراي انگليسي ، از اعضاي گروه هاي راك معروف " led zeppelin" و 

"the yardbirds" ، بي شك لايق جايگاه سوم در ليست ماست . به عنوان نوازنده ي اصلي او هميشه دقيق ترين اجرا را داشته و سليقه اي فوق العاده  در نوازندگي اش ديده مي شود . 

از برجسته ترين آثار او ميتوان به " heartbreaker "  اشاره كرد كه اوج هنر خود را در آن به نمايش گذاشته است . 

 

jimmy page

 

4- كيث ريچارد

 

كيث ريچارد ، موزيسين انگليسي را با گروه معروف "the rolling stones " ميشناسيم .  بدون شك اسطوره اي بزرگ در تاريخ نوازندگي  است . 

معروف ترين آهنگ ريچارد ، "happy"  به همراه رولينگ استونز است كه در آن سبك زندگي بي قيد و شرط خود را با بيان اين جملات جشن ميگيرد :

 

هرگز نميخواستم مثل بابا باشم

صبح  و شب براي رئيس كار كنم .



 

keith richard



 

5- جف بك

 

آثار جف بك را ميتوان تلفيقي از نبوغ و شخصيت او دانست . اين هنرمند انگليسي عضو گروه معروف "yard birds "  را ، كه در سال 1944 در ولينگتون  به دنيا آمد را ميتوان به عنوان يكي از برجسته ترين نوازندگان گيتار در تاريخ  دانست ، كسي كه به اعتقاد بسياري ، مرزهاي سبك بلوز را جابجا كرد !

 

jeff beclk



 

6- بي بي كينگ

 

جايگاه ششم ليست ما متعلق به اسطوره ي آمريكايي بي بديل تاريخ موسيقي ، بي بي كينگ است . 

او اولين اثر خود را در سال 1949 روانه ي بازار و بعد از آن دهه ها را صرف اجرا بر صحنه هاي مختلف كرد . بي بي كينگ سالانه بيش از 300 تور در جاي جاي دنيا برگزار ميكرد . در سال 2009 موفق به كسب 15 گرمي خود شد و 6 سال بعد در سال 2015 از دنيا رفت . 

 

BB king

 

7- چاك بري

 

چاك بري امريكايي  ، خواننده و ترانه سرا را ميتوان يكي از پيشتازان موسيقي راك اند رول دانست . از معروفترين آثار او ،

   “ no particular place to go “ ، "You never can tell “ و "johnny B.good " هستند .

دنيا اين اسطوره ي بزرگ  دنياي گيتار را در سال 2017 از دست داد .

 

chuck berry

 

8- ادي ون هيلن

 

 ادي ون هيلن ، موزيسين هلندي-آمريكايي ، گيتاريست اصلي گروه راك آمريكايي ، " ون هيلن" بود.

از آثار ماندگار او ميتوان به  "unchained" اشاره كرد كه سبك نوازندگي خاص او  طوريست كه انگار ساز ديگري به جز گيتار مينوازد  !

متاسفانه اين نوازنده ي تكرار نشدني ، در اكتبر 2020 ديده از جهان فرو بست .

eddie van healen




 

9- دوين آلمن

 

هاوارد دوين المن ، گيتاريست راك آمريكايي ، بنيانگذار گروه "برادران آلمن " ، نوازنده ي بي رقيب اسلايد است . تام داود ، تهيه ي كننده ي موسيقي و مسئول معرفي دوين و اريك كلپتون ، ديگر اسطوره ي اين ليست در يكي از خاطرات خود آورده است كه :

در سال 1970 ، زماني كه گروه برادران آلمن مشغول ضبط دومين آلبوم خود بودند ، مدير برنامه هاي اريك كلپتون با او تماس گرفته و از او اجازه ي ضبط در استوديو اش را ميخواهد . تام اين موضوع را به دوين گفته و او بسيار مشتاقانه از ايم مسئله استقبال ميكند و حتي از او ميخواهد كه در هنگام ضبط آلبوم اريك در استوديو حضور داشته باشد . 

بعد ها اين دو در اثري به نام " لايلا " ، با هم همكاري داشتند . 

 

duan



 

10- پيت تاونزند

 

پيتر دنيس بلنفرد تاونزند ، گيتاريست متولد لندن ، رتبه ي دهم را در ليست ما از آن خود كرده است . اين اسطوره ي نوازندگي ، از اعضاي گروه معروف و تكرار نشدني  "the who " است . 

پيتر در دوران حرفه اي خود هرگز به طور مستقل كار نكرده و به همين خاطر است كه بعضي معتقدند ، بسياري از افراد به توانايي بي نظير او در در نوازندگي پي نبرده اند . 

از مشهورترين آثار او به همراه "the who" ، ميتوان به آهنگ  بي نظير "won't get flood again"  ، " Baba O'riley " و "let my love open the door " اشاره كرد . او اكنون 75 سال سن دارد . 

 

pete twnshend








منبع : سايت آموزش آنلاين ماژورين 





 

 

 

معرفي مي كنيم ! عروسك دوست داشتني و گوگولي آنابل!

۳۵ بازديد



اگر با مجموعه ي ما و اتاق فرارهاي ما آشنايي داشته باشيد ، بايد بدونيد كه يكي از سناريوهاي ما ، MY NAME IS SIDNEY  با الهام از فيلم آنابل ساخته شده. بايد بهتون بگم كه برعكس چيزي كه تمام فيلم هاي ترسناك اول يا آخر فيلمشون صرفاً به شوخي و يا به  دروغ مدعي مي شن كه بر اساس واقعيت ساخته شده آنابل كاملاً از روي واقعيت ساخته شده. و نه يك واقعيت جزئي ! منظورم اينه كه فقط عروسك يك بنده خدايي اسمش آنابل نبوده. يا فقط از قضا اسم بازيگر زن نقش اول آنابل واليس نيست. ( حتماً از اين بازيگر سريال پيكي بلايندرز رو ببينيد ) نه ! اين عروسك شوم ! دقيقاً به همين اسم وجود داشته و البته بايد بگيم كه داره ! و عيناً در قفسه اي شيشه اي كه از كليساي ترينيتي منهتن در نيويورك آمريكا  با طلسم تهيه شده محبوس شده! و مجدداً عيناً در موزه ي خانگي يك زوج نازنين كه گويا هيچ سرگرمي و استعداد ديگري در زندگي جز اين ژانگولر بازي ها نداشتن، نگهداري مي شه. اين عروسك در سال ۱۹۷۰ و عيناً مطابق با فيلم از دو هم اتاقي كه عروسك رو خود مدعي بودند كه دزديده اند تحويل گرفته مي شه و گويا روحي كه اون تو تسخير شده متعلق به دختري به اسم آنابل هيگينز هست.

برگرديم به زوج وارن،  اين زوج عاشق به نامهاي ادوارد وارن مايني و لورن ريتا وارن هردو در زمينه هاي فراطبيعي محقق محسوب مي شدن و خيلي از مسائل شيطان شناختي رو خودشون به صورت خودآموز آموخته بودن. اين زوج استثنائي امروز هردو از دنيا رفته اند ( اد در ۲۰۰۶ و لورن در ۲۰۱۹ ) و متاسفانه يا خوشبختانه ، آموخته هاي خودشون رو به برادرزاده ي اد و خواهرزاده ي لورن ، انتقال دادن ! مي خوام بگم نگران نباشيد ، هنوز كسي هست كه حواسش به اين عروسك و بقيه دوستايي كه تو اون كلكسيون شخصي دوستان جمع آوري شدن ، رسيدگي كنه و ازشون مراقبت كنه.

گفتيم دوستاي ديگه ، بله . اين عروسكه من ، مثل آنچه در فيلم ميبينيد كنار مهره ها و اعضاي ديگر شيطاني اسير شده كه به ديگر پرونده هاي زوج وارن مربوط ميشه. زوج وارن پرونده هاي متعددي رو درش حضور داشتن و ايفاي نقش كرده اند كه بايد بهتون بگم خيلي از بهترين فيلم هاي ترسناكي كه ديديد و دنبال مي كنيد اصولاً به پرونده هاي همين دو نفر و تجربيات و دست نوشته هاي همين دو نفر بر مي گرده. براي مثال فيلمهاي احضار ۱ و ۲ كه در آنها دو پرونده ي خانواده ي پرون و آميتي ويل از مجموعه تحقيقات برجسته ي خانواده ي وارن به حساب مي آيند.

پرونده هاي زوج وارن در خانواده ها و يا خانه هاي تسخير شده يا نفرين شده زياد هستن ، مثل خانواده ي آنفيلد پولترژيست در لندن كه باز الهام بخش در ساخت فيلم احضار ۲ بوده است و يا قتل هايي كه در پرونده ها نشاني از تسخير و جن زدگي يافت مي شد، باز ميشه براي نمونه به پرونده ي قتل آلن بونو ، توسط هم خانه اش، آرني جانسون در سال ۱۹۸۱ اشاره كرد. اين موارد زياد هستن و در رابطه با هر پرونده الان صرفاً يك سري نوشته هست كه به تاييد و يا تكذيب آنچه گذشته مي پردازه. اما عروسك آنابل ، در قفسه اش سر و مر و گنده حاضره ! و ديگر دوستهاش كه اتفاقاً تصويري از اونها رو هم حتماً در فيلم آخر آنابل  با اسم Annabelle Comes Home ميتونيد ببينيد. مثل جعبه ي موسيقي خانواده ي پرون ، سامورايي ، پيانويي كه خود بخود نواخته مي شه ، ميمون اسباب بازي ، آينه ي احضار ، كتاب سگ سياه ، بت شيطاني ، تابوت خون آشام و آجري از رهبر برلي و شايد عروسكي از آنابل ترسناك تر ، عروسك سايه ، كه اگر كنارش بخوابيد ميتونه باعث ايست قلبي ، تنفس و حتي مرگتون بشه !

فكر كنم همين اندازه كافي باشه ، و در همين اندازه كه بدونيد اين فيلم ها خيلي هم ساخته ي ذهن و تخيل نويسنده و فيلمساز نيست و نمي دونيم چرا و چجوري ، ولي بعضي ها واقعاً اين اندازه بدشانس هستن كه توي زندگيشون درگير اين مسائل شيطاني هم بشن !

اگر دوست داريد كمي فراتر از فيلم هاي ترسناك ، اين فضاها رو از نزديك تر و شايد ملموس تر تجربه كنيد حتماً اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY  از مجموعه اتاق هاي فرار اسكيپ كيوب رو تجربه كنيد. 



منبع: مجموعه اتاق فرار اسكيپ كيوب 

 



بهترين قطعات تاريخ موسيقي

۳۵ بازديد

جهان بدون موسيقي شايد جايي بود كسالت آور، موسيقي قطعا پديده‌ايست كه زندگي را زيباتر كرده و گاهي اوقات مانند پناهگاهي براي فرار از روزمرگي و مشكلات است.

موسيقي كلاسيك را بسياري سرآمد اين هنر مي‌دانند، زادگاه هنرمنداني كه مي‌توان آنها را نابغه خواند. آثار اين هنرمندان نام آشنا به نوعي دنيا را تحت تاثير خود قرار دادند و تحولي بپدند در دنياي رنگارنگ موسيقي. كنسرتوها يا قطعات موسيقي  زيبا و بسيار نام آشنايي در دنياي موسيقي وجود دارند، قطعاتي كه نام‌هاي بزرگي در پشت ساخت‌شان قرار گرفته، اما اينكه كداميك بهترينند شايد انتخاب سختي باشد. در اين مقاله به معرفي بهترين كنسرتو‌هاي موسيقي پرداختيم. 

 

● كنسرتوي امپراطور اثر بتهوون 

 

آخرين اثر پيانوي بتهوون، قطعه‌اي مهيج، اصيل، چالش برانگيز و البته فراموش نشدني است كه در بين سالهاي ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۱ نوشته شد و يكي از پنج ساخته‌ي بتهوون با پيانو بود كه متاسفانه خود او موفق به اجراي آن نشد. اين قطعه اما بر خلاف اسمش هيچ ارتباطي با هيچ امپراطوري ندارد و در واقع بتهوون آن را براي رادولف، كه حامي اصلي اش در آن زمان بود، ساخته است. اين كنسرتو به طور غير معمولي با كادِنزا (نوازندگي انفرادي) شروع مي‌شود و با حركتي آهسته و بهشت گونه ادامه مي‌يابد و در انتها  پاياني بهاري را با خود دارد.

 

 

● كنسرتو كلارينت اثر موتزارت

 

شايد بتوان گفت هيچ آهنگسازي نتوانسته براي كلارينت قطعه‌اي به مانند كنسرتوي موتزارت بنويسد. موتزارت در هر مرحله بهترين ويژگي‌هاي اين ساز را به نمايش مي‌گذارد. اين قطعه بي شك يكي از بزرگترين و باشكوه ترين قطعات تاريخ موسيقي است و از سه بخش تند و بانشاط (Allegro)، ملايم وآهسته (Adagio) و دوباره با نشاط (Rondo: Allegro) تشكيل شده است.

 

 

● كنسرتوي ويولون اثر برامس

 

كنسرتوي ويولونِ برامس در بين قطعات عاشقانه، واقعا يكي از بي نظيرترين هاست. اين قطعه دامنه‌ي احساسي فوق العاده اي دارد كه ويولون آن را به نحوي شايسته خلق كرده است.

برامس اين كنسرتو را براي دوست صميمي‌اش يوزف يواخيم  نوشت، كه ويولونيستي بزرگ در دوران خود بود.

 

 

● كنسرتوي اركسترا اثر بارتوك 

 

هيچ سوليستي در اين كنسرتو وجود ندارد، اما همه‌ي سازها نقش مهمي را  در اين قطعه ايفا مي‌كنند و اثري بي‌نظير، آميخته به شكوه، احساسات و نبوغ را در پنج بخش ارائه مي‌دهند. بارتوك و خانواده‌اش در ۱۹۴۰ از اروپاي جنگ زده به ايالات متحده رفتند و مدت‌ها براي گذران زندگي با چالش‌هاي مختلف دست و پنجه نرم مي‌كردند، بعدها بارتوك به اركستر سمفونيك بوستون پيوست و با استقبالي بي نظير رو به رو شد و در ۱۹۴۴ اين قطعه را در اين اركستر به اجرا درآورد كه از آن زمان تاكنون، يكي از محبوب ترين كنسرتو‌هاي موسيقي است.  

 

 

● كنسرتوهاي براندنبورگ اثر باخ 

 

 كنسرتوي براندنبورگ باخ، مجموعه‌اي شامل شش قسمت است كه هر شش  كنسرتو، لايق قرار گرفتن در بين بهترين‌هاي دنيا هستند. هر كدام از اين قطعات براي سازهاي مختلفي ساخته شده اند. به طور مثال، در سمفوني شماره ۵ ويولون، فلوت و هارپسيكورد سازهاي اصلي هستند.

تاريخ ساخت اين قطعات مشخص نيست، باخ نسخه خطي آنها را در ۱۷۲۱ منتشر ساخت اما ممكن است كه اين كنسرتو را چند سال قبل از آن نوشته باشد.

 

 

● كنسرتوي ويولون سل اثر الگار

 

صداي واضح و رنج گسترده‌ي ويولون سل، براي آهنگسازان بسيار الهام بخش بوده و الگار هم از اين موضوع مستثني نيست. در اين كنسرتو، او از حداكثر قابليت هاي ويولون سل بهره برده و با استفاده از زبان موسيقي بي نظيري كه منحصر بفرد به خود اوست، لحظاتي از شكوه، اشتياق و اضطراب را مجسم مي‌سازد. اين قطعه آخرين كار بزرگ الگار بود كه در ۱۹۱۹ ساخته شد، اما در ابتدا تنها نمايشي پر سر و صدا بود و دهه‌ها طول كشيد تا محبوبيت امروزش را بدست آورد، محبوبيتي كه آن را مرهون ژاكلين دوپره و زحماتش براي بازسازي و تنظيم اين قطعه است.

 

 

 

● كنسرتوي ترومپت اثر هايدن 

 

درخشان ترين ساز كه توسط آفتابي‌ترين آهنگساز به كار گرفته شده! چه چيزي را مي‌توان درباره‌ي كنسرتوي ترومپت هايدن دوست نداشت؟ اين قطعه زيبا را هايدن در ۱۷۹۶ براي دوستش آنتون وينديگر كه استاد و سازنده‌ي ترومپت بود ساخت. اين كنسرتوي سه بخشي، نشاط و ذوق بي نظيري را با مخاطبان خود به اشتراك گذاشته و نهايت توانايي موسيقيايي ترومپت را نمايش مي‌دهد.

 

 

● كنسرتوي چهار فصل اثر ويوالدي

 

همه‌ي ما چهار فصل ويوالدي را بارها شنيديم و همين شايد دليلي باشد براي اينكه ندانيم چه قطعه‌ي بي نظيري است. در اين قطعه در واقع چهار كنسرتو يكي شده و هر بخش به يك فصل سال اختصاص مي‌يابد. هر يك از بخش‌ها با تصويرسازي شاعرانه‌اي كه موسيقي مجسم مي‌سازد، همراه است، از آواز پرندگان بهاري تا طوفان تابستانه و لغزش اسكيت بازها در ميانه‌ي زمستان. اين قطعه در سال ۱۷۲۵ در آمستردام منتشر شد، هر چند ويوالدي آن را ۸ يا ۹ سال قبل از آن ساخته بود.

كنسرتوي چهارفصل جدالي بين هارموني و نبوغ و در نهايت تركيبي بي نظير از هر دوي آنهاست.

 

 

● كنسرتوي شماره ۲ پيانو اثر راخمانينوف

 

كنسرتوي شماره ۲ پيانو اثر سرگئي راخمانينوف روسي را مي‌توان يكي از بهترين قطعات موسيقي طول تاريخ دانست. كنسرتويي كه از اولين تا آخرين نت آن، شاهكاري بي نظير است.  تركيبي فوق العاده از تكنوازي و همنوازي ، طوفاني از احساسات كه به طرزي الهام بخش با موسيقي تنيده شده و قلب شنونده را با خود همراه مي‌سازد.

راخمانينوف، پس از سالها شكست موسيقيايي به خصوص در سمفوني شماره يك خود،  در سال 1901 موفق به نوشتن نسخه اوليه اين قطعه‌ي بي نظير شد و دنياي موسيقي را تحت تاثير خود قرار داد.

 

 

● كنسرتوي ويولون اثر سيبليوس

 

ليست ما كامل نخواهد بود مگر با ژان سبيليوس، آهنگساز مطرحي كه آرزو داشت ويولونيستي حرفه‌اي شود اما مي‌توان گفت كه خيلي موفق نبوده! البته  بعضي با كمي غرض اينگونه از او ياد مي‌كنند، اما سيبليوس انتقام اين حرف را با كنسرتوي ويولوني كه در سال ۱۹۰۴ نوشت، از منتقدان خود گرفت! دونالد تووي، منتقد موسيقي اين قطعه را پولونايزي (نوعي رقص لهستاني) براي خرس‌هاي قطبي توصيف كرد و گفت كه اين قطعه به مانند يخ‌هاي فنلاند، زادگاه سيبليوس برق مي‌زند.

اين كنسرتو از سه بخش تشكيل شده : نشاط انگيز ملايم (Allegro moderato)، ملايم (Adagio) و تند و نشاط انگيز (Allegro).  اين اثر منحصر بفرد براي تكنوازها چالشي همه جانبه است و همين آن را به يكي از بهترين‌هاي دنيا تبديل كرده. 


 

ترسناكترين اتاق‌هاي فرار در قاره آمريكا

۳۷ بازديد


بعضي وقتا آدم دلش ميخواد از زندگي روزمره و تكراريش براي چند ساعتم كه شده دور بشه و يه تجربه‌ي جديد و متفاوت داشته باشه، اين تجربه ميتونه يه بازي خفن و هيجان انگيز باشه كه يه ذره هم بترسونتمون و از حال و هواي هميشگي درمون بياره! اتاق فرار يه گزينه‌ي خيلي خوب واسه اينجور موقع‌هاست، ترسناك بودن، هيجان انگيز بودن و معماهاي سخت و پيجيده، همه‌ي چيزايين كه اتاق فرار بهمون ميده. تو اين مقاله نگاهي داريم به معرفي ترسناك ترين و هيجان انگيزترين اتاق فراهاي قاره آمريكا.

 

‌ اتاق فرار زيرزمين


آمريكا، ايالت كاليفرنيا، لس آنجلس

توي اين اتاق فرارِ فوق ترسناك، شما توسط ادوارد تَندي اسير شديد. ادوارد فردي‌ست نابغه و عشق معما، كه خب ذائقه‌اش با بقيه كمي متفاوته! نه تنها معتقده كه سبزيجات نمي تونه جاي گوشت رو در رژيم غذايي بگيره، بلكه طعم گوشت آدميزاد رو هم به هر گوشت ديگه‌اي ترجيح مي ده. اين دوست خوش خوراكمون يك عقيده و منطق ساده  ديگه هم داره. خيلي ساده است، به عقيده ادوارد آدم هاي كم هوش لايق زندگي نيستن! پس با طرح معماهاي پيچيده هم آدمها رو الك مي كنه و  هم سرگرمي آشپزي‌اش رو دنبال مي كنه. شما 45 دقيقه وقت دارين تا معماهاي آقاي تَندي رو حل كنيد و از اين مخمصه جون سالم بدر ببريد… اگر موفق بشين كه شما رو به خير و ادوارد رو به سلامت!! اگه نه… خب، فكر مي كنيد با چه سسي قراره سرو بشيد؟

 

  

 

تسخير نوريكو

 

كانادا، انتاريو، تورنتو

 

اگه اهل فيلم ترسناك باشيد حتما ميدونيد كه ژاپني‌ها سابقه خوبي توي فيلم‌هاي ترسناك دارن و خيلي از فيلم‎هاي ترسناك مطرحِ هاليوود در نهايت يك كپي از يك فيلم يا اثر ژاپنيه. اتاق فرار "تسخير نوريكو" هم با همين حال و هوا ساخته شده. داستان دختر نوجواني كه پدرش مانع رسيدن او و عشقش به هم مي‌شه، تصميم به خودكشي مي‌گيره و روحش كل خانواده رو از زندگي ساقط ميكنه! اين اتاق فرار از ديزاين بسيار قوي و ترسناكي بهره‌منده و دكور سنگين فضاي بازي به تنهايي شمارو در بازي شوكه خواهد كرد. براي مثال پلكاني كه به طبقه دوم ميره و كاملا توي تاريكي فرو ميره، بالا رفتن ازش دل شير ميخواد!! فضاي تاريك، صداهاي ترسناك و يك روح سرگردان دل شكسته كافيه تا تمام شركت كننده‌هاي اين اتاق فرار رو از ترس سكته بده.

 

  

 

اتاق 479

 

آمريكا، ايالت نيويورك، نيويورك

 

بزرگترين اشتباه زندگي شما وارد شدن به اين خوابگاه متروكه است. منظورمون فقط بازي نيست! كلا! تجربه‌ي اين اتاق فرار و امتحان كردنش واقعا اشتباهه! واقعا ترسناكه و روي روح و روان و زندگيتون قطعا تأثير منفي ميگذاره! داستان اما از اين قراره كه با وجود اينكه چندين ساله درِ اين خوابگاه تخته شده، ولي هميشه صداي گريه و ناله‌اي از داخل به گوش ميرسه. به محض ورود شما به اين ساختمونِ خرابه، در پشت سر شما با يك صداي قيريييييژ خاص و به ياد ماندني بسته ميشه، و از حالا هرچي جلوتر بريد قراره مرز بين واقعيت و توهم براتون كمرنگ تر بشه.

 

 

اتاق فرار تيمارستان

 

آمريكا، ايالت كانِتيكت، اورَنج

 

دكتر ديوانه در كمين شماست!

شايعه شده كه مريض‌هاي سابق يه تيمارستان متروكه در بوستون، كه همشون مردن، تحت آزمايش‌هاي غير انساني دكتر بوردن بوده‌اند. شش كارآگاه براي تحقيق درمورد همين مسئله وارد اين تيمارستان ميشن و همگي ناپديد ميشن. بعد از اين اتفاق شما و دوستان كارآگاهتون متوجه رفت و آمد دكتر بوردن به ساختمون ميشين. يعني اين دكتر ديوانه با اين همه آدم چيكار كرده؟؟ سعي كنين قبل از برگشتن دكتر به تيمارستان افراد گم شده رو پيدا كنين و راز اين محل كابوس‌وار رو حل كنين!!

 

 

 

اتاق جادوي سياه

آمريكا، ايالت كاليفرنيا، آناهِيم

بايد گفت اتاق فرار جادوي سياه بيشتر از اينكه شبيه به يك اتاق فرار باشه، شايد شبيه به يك فيلم ترسناكه، و شما هم از قضا بازيگرهاي اين فيلم هستيد. در همان ابتدا و زمان ورود به اتاق بر اساس تيپ شخصيتي، شما و دوستانتون هر يك  نقشي به عهده ميگيريد، كارآگاه، بچه خرخون، ياغي و يا … . معماها هم به دو شكل تقسيم مي شوند، يك سري رو گروهي حل ميكنيد، و اما سري ديگر رو بايد يك شخص معين به تنهايي وارد عمل بشه. اينجا دقيقا همون جايي است كه قراره حسابي بترسيد. وقتي خودتون رو جدا از دوستانتون اما نه كاملا تنها، كه كنار يك جادوگر سياه مي‌يابيد.

 

 

 

اميدواريم كه حال و هواي اين اتاق‌هاي فرار رو دوست داشته باشيد و اسم و جاشون تو خاطرتون بمونه كه اگر قسمت شد (هم كرونا تموم شه و هم بتونيد ويزاهاي مربوطه رو بگيريد)، بتونيد حتما بهشون سر بزنيد و ترس و آدرنالين اون‌ها رو از نزديك تجربه كنيد.

اما بايد اضافه كنيم كه خواهشا دقت داشته باشيد، هرچند ترس، هر چه بيشترش جذابتره! اما تجربه بازيتون هرچه قراره ترسناكتر باشه، مي‌بايست از استانداردهاي ايمني و اخلاقي بيشتري هم برخوردار باشه.  

ايجاد ترس به هر قيمتي منطقي نيست. مثال ساده اينكه ما يك مار بوا رو بگذاريم تو اتاق در انتظار شركت كننده. جدا از اينكه اين كار مصداق حيوان آزاريست و ممنوعه، ولي خب بله! واقعا ترسناكه! چون واقعا ميتونه استخونتون رو خورد كنه! ترس بايد كنترل شده، مهار شده و در چهارچوب قوانين و استانداردهاي تعريف شده باشه.

پس همواره دقت داشته باشيد كه به قيمت تجربه ترس، اجازه ندهيد امنيت جاني شما به خطر بيفتد و يا به حقوق شخصي شما تعرض شود.




 

داستان سرقت موناليزا

۴۱ بازديد

سوژه اي كه براي اين هفته انتخاب كرديم ، يك سرقته ! يك سرقت هنري و راستش نه فقط يك سرقت كه بايد گفت مشهورترين سرقت هنري در طول تاريخ ! درسته ! سرقت موناليزا از موزه ي لوور فرانسه.


امروز ميخوايم در راستاي سناريوي جديدمون ، اتاق فرار OCEAN’S SIX  در مجموعه اسكيپ كيوب ، كه در رابطه با سرقت يك الماس از يك كلكسيونر ايتاليايي است و با ايده گرفتن از سري فيلم هاي OCEAN’S ELEVEN  ساخته شده بنويسيم.

قبل از هر چيز اجازه بديد از اين تابلو براتون بگيم.


اين تابلو همونطور كه ميدونيد توسط لئوناردو داوينچي نقاشي شده و شايد اسماً اين نقاشي ۴ سال زمان برده، اما در واقعيت داوينچي كماكان اعتقادي به پايان كارش نداشته و در آخرين سال زندگيش ۱۵۱۹ كماكان مشغول اصلاح و يا تكميل اين اثر هنريش بوده.


در سال ۱۵۰۳ يك از اشراف زاده هاي فلورانس در ايتاليا به نام فرانسيسكو بارتولومئو به داوينچي سفارش نقاشي همسر سوم خودش رو ،‌ به نام ليزا آنتونيو ماريا مي ده. بعد از ۴ سال آنچه در ظاهر نقاشي پايان يافته ي موناليزاست رو به فرانسيسكو نشون مي ده و جالبيش اينجاست كه كار رو اما به اون نمي فروشه ! اگر ايران بود حتماً قضيه ناموسي مي شد و همونجا طرف دخل داوينچي رو مياورد. اما به هر جهت داوينچي فلورانس رو ترك ميكنه و نقاشي رو با خودش به فرانسه مي بره.


در رابطه با اينكه واقعاً چرا نقاشي رو تحويل فرانسيسكو نميده نظرهاي مختلفي وجود داره ،‌اينكه واقعاً داوينچي معتقد بوده هنوز كارش روي نقاشي تموم نشده و خوب اتفاقاً همونطور كه گفتيم در سال ۱۵۱۹ باز روي اون كار مي كنه. يا اينكه به نحوي يا عاشق موناليزا بوده و يا حداقل عاشق آنچه از موناليزا خلق كرده بوده شده. به هر حال در نهايت اين تابلو توسط خود داوينچي در سال ۱۵۱۶ به پادشاه وقت فرانسه فروخته ميشه. و بعد ها خيلي تو فرانسه ازين شهر به اون شهر جابجا مي شه تا اينكه نهايتاً موزه ي لوور پاريس رو به عنوان خانه ي خودش انتخاب ميكنه. آنچه اين نقاشي موناليزا رو از ديگر اثرهاي داوينچي متمايز مي كنه ، به جهت تكنيك فوق العاده ي سايه روشن نيست كه داوينچي در شاهكارش استفاده كرده، اما باور كنيد، آنچه شما از اين تابلو مي دونيد و اون رو به عنوان مشهورترين اثر هنري دنيا  مي شناسيد ، هيييچ ربطي به داوينچي و يا هنر داوينچي نداره ! قيمت تابلو هم همينطور ! اين همه كارهاي ديگه ي هنري در همان دوره ي رنسانس وجود داره كه تا همين ۱۰۰ سال پيش بمراتب از موناليزا گرونتر و با ارزشتر بودن. پس داستان چيه ؟ ما اينجاييم كه همين رو براتون بازگو كنيم.

 

در سال ۱۹۱۱ ، در يك روز دوشنبه، ۲۱ آگوست ، موزه ي لوور با يك فاجعه روبرو مي شه ! تابلوي موناليزا يا در زبان فرانسوي لا ژكوند ( لبخند ژكوند ) سر جاي خودش نيست ! همين كافيه تا غرور ملي يك كشور به اسم فرانسه زير سؤال بره و تماما دنيا اون رو به عنوان بهترين سوژه ي روز روزنامه و رسانه ها انتخاب كنن ! بله ! شهرت اين تابلو به همين سرقت بر مي گرده و بس ! هر چه بيشتر اين پرونده به طول انجاميد ، به شهرت اين اثر هم افزوده شد. همين ! درست مثل اونچه حالا در هنر روز دنيا و موزه ها خط مشي و الگو قرار گرفته شده و ارزش هنر رو نه خود هنر كه داستانش و هرچه رسانه اي شدن داستانش تعيين مي كنه. مثال بارزش اثر دختر با بالون از آثار بنكسي كه در سال ۲۰۱۸ براي رسانه اي شدن هرچه بيشتر اثر، توسط خود هنرمند در جلوي چشم حضار ريش ريش مي شه و نابود مي شه ! البته يك كپي از كار بوده. بگذريم ! ما اينجا نيستيم كه صنعت هنر رو بازبيني كنيم و نقد كنيم و صرفاً قصد داريم تا اين داستان رو براي شما بازگو كنيم.

 

روزهاي دوشنبه ، موزه ي لوور مثل تمام موزه هاي ديگه براي عموم تعطيل بوده. هرچند اگر تعطيل هم نبود ابداً فكر نكنيد كه مثل حالا سالانه بيش از ده ميليون بازديد كننده داشته. اون موقع موزه ها به مراتب خلوت تر بودن و به همين جهت از سيستم هاي امنيتي و نيروهاي محافظ خيلي چيپ و غيرحرفه اي برخوردار بودن. طوري كه اصولاً نيروهاي محافظش رو افراد مستمري بگير و يا بازنشسته ها تشكيل مي دادن و اصولاً بهترين شغل براي چرت زدن بوده. به هر حال اولين بار در ساعت ۸:۳۵ صبح ، مدير تعميرات آقاي پيكه متوجه ميشه كه تابلو سر جاي خودش نيست. واكنشش چيه ؟ هيچي ... به مسير خودش ادامه ميده. پيش خودش تصور مي كنه حتماً براي عكاسي به استوديو برده شده. اما كسي كه پيگير عدم حضور اين تابلو مي شه ، آقاي لوئي برود ، نقاش برجسته ي اون روزها بوده كه شهرتش به خاطر كپي از روي كارهاي مطرح  و برجسته براي توريست ها بوده و از قضا در اون بازه مشغول كپي از روي نقاشي موناليزا بوده. اين آقا كه در عدم حضور تابلو كارش پيش نمي رفته ، پيگير ميشه و وقتي نگهبان خواب آلو به زور لوئي به استوديو عكاسي مي ره ، تازه دوزاري دوستان مي افته كه اوه اوه ! چه گلي كاشتن!

از اونجايي كه روحيه ي خوب و ريلكسي داشتن ، باز خوشبينانه تصور مي كنن كه شايد كار هنوز داخل موزه باشه ، پس مشغول گشتن در موزه ميشن تا اينكه در راه پله ي بخش خدمات، با قاب و شيشه ي خالي اثر روبرو ميشن ! ديگه ميتونستن مطمئن باشن كه خواب نميبينن و بايد مسئولين بالارتبه تر و پليس رو در جريان قرار بدن.

دولت و پليس فرانسه براي اين پرونده ، كارآگاه لوئي لوپن رو انتخاب مي كنه. مشهورترين كارآگاه نه فقط كشور كه جهان ، كه به نحوي براي خودش شرلوك هولمز اون دوره بوده. آقاي هلمز با وارد عمل شدن هر چند بيش از ۲۴ ساعت دير به محل سرقت مي رسه ، با اين حال خيلي زود اسناد و مدارك خوبي رو بدست مياره. اول اينكه با بازپرسي از كاركنان موزه به زمان تقريبي سرقت پي ميبره. زمان سرقت چيزي بين ۷:۳۰ تا ۸:۳۵ صبحگاه بوده ، زماني كه براي اولين بار، همان آقاي پيكه متوجه عدم حضور تابلو ميشه. از طرفي با آنچه يكي از كاركنان بخش تاسيسات مطرح مي كنه، همان روز صبح ، فردي رو روي پله هاي كنار در خروجي، نزديك به همان جايي كه قاب خالي تابلو پيدا شده بوده، با دستگيره ي شكسته ي در مي بينه. اما چون در قفل بوده حساسيتي نشون نمي ده و ميگذره ! يعني انقدر نيروها بيخيال بودن ! آنچه در مرحله ي بعد كارآگاه لوپن سراغش ميره ، قاب و شيشه ي خالي تابلو بوده. در اون روزگار پزشك قانوني تازه به دست آور اثر انگشت رسيده بود و از اونجايي كه لوپن كارآگاه بروزي بوده ، خيلي سريع بر روي قاب به دنبال اثر انگشت مي گرده . چرا كه اين موضوع هنوز رسانه اي نشده بود و هنوز استفاده از دستكش در بين سارقين جا نيوفتاده بود. اتفاقاً خيلي ساده اثر انگشتي روي شيشه پيدا ميشه! اين يعني آقاي لوپن تا يك قدمي دستگيري مجرم پيشرفته بوده ! در بانك اطلاعاتي پليس فرانسه ، هفتصد و پنجاه هزار مورد اثر انگشت وجود داشت و در اون روز تنها راه، بازبيني دستي و تك تك موارد بود. آنچه كار رو سخت تر مي كرد، اين بود كه برعكس اثر انگشت روي اسلحه و ديگر آلت هاي قتاله ، نمي شد گفت اثر انگشتي كه روي شيشه رويت شده، دقيقا مي تونه مربوط به كدام انگشت باشه و ازين رو هر يك از هفتصد و پنجاه هزار مورد، مي بايست براي هر انگشت جداگانه و هر يك ده مرتبه بازبيني و بررسي مي شدند ! اين مي تونست روند پرونده رو خيلي خيلي كند كنه و با توجه به اينكه آبروي فرانسه در ميون بود، اصلاً به تنهايي گزينه ي مناسبي نبود. پس لوپن مي بايست سعي مي كرد به گروه محدودتري براي بررسي اثرهاي انگشت مي رسيد.

آنچه لوپن رو تشويق به محدود كردن اين تعداد ميكرد، نحوه ي برش دقيق و بي خطايي بود كه در قاب خالي و براي جداسازي تابلو انجام شده بود. اين ثابت مي كرد فرد سارق فردي مسلط و احتمالاً از گروه سارقين ماهر بين المللي آثار هنري باشه. در اين بين لوپن يك آزمايش ايده آل رو هم در محل جرم جام داد، تابلويي مشابه رو به ۴ قلاب جايگاه تابلوي موناليزا آويزون ميكنه و از همكاران پليسش ميخواد كه تابلو رو از ديوار بردارن. اين كار با حضور دو نفر، بيش از ۵ دقيقه زمان ميبره ! اما همين كار مشابه رو از يكي از نيروي خود موزه ميخواد كه انجام بده و تابلو در كسري از ثانيه از ديوار جدا ميشه. پس يك دسته ي جديد به گزينه هاي لوپن اضافه ميشه ! نيروهاي حال حاضر و يا هر كه در گذشته با اين موزه همكاري داشته و مي تونسته اين قلق رو بلد باشه.

در مرحله ي اول از ۲۵۶ كارمند موزه اثر انگشت گرفته مي شه و بررسي صورت مي گيره. نتيجه كماكان منفيه. گروه دوم گروهيست كه با موزه جداگانه ، يا در گذشته همكاري داشته. يكي از اين موارد ، كارگاه گوبير بود كه براي موزه قاب با شيشه هاي محافظ مي ساخت. پس از ۵ نيروي اين كارگاه خواسته مي شه تا براي بازپرسي و گرفتن اثر انگشت به پليس مراجعه كنن. تمامي اعضاي كارگاه پيروي مي كنن غير از يك نفر. وينچنزو پروجيا. اين واكنش مشكوك باعث مي شه تا كارآگاه لوپن بدون فوت وقت به بررسي سوابق اين فرد بپردازه. وينچنزو يك كارگر مهاجر ايتالياييست كه بدون تحصيلات و فقيره و از قضا سابقه ي كيفري هم دو مورد داره. آخريش چاقو كشيدن روي يك روسپي بوده كه بخاطرش ۸ روز زنداني هم شده. نتيجه اي كه كارآگاه لوپن مي گيره اما منفيه ! از ديد او اين سرقت ابداً وجهه ي مادي نداشته و سارق از ديد لوپن مي بايست فردي پيشاپيش ثروتمند ، با فرهنگ و از طبقه ي بالاي جامعه باشه و نه يك مهاجر بي سواد و بدبخت و كارگري دونپايه.

به هر جهت به خاطر اينكه اين پرونده بزرگتر از اين حرفهاست و لوپن بايد به دولتت فرانسه هم پاسخگو باشه ، نه خودش كه يك كارآگاه دونپايه و درخور مضنونش، و براي بازپرسي از وينچنزو به محل سكونتش مي فرسته.

كارآگاه وارد يك اتاق با ۱۲ متر مربع مساحت مي شه. يك تخت، يك ميز و دو صندلي. وينچنزو با حداقل داشته اش، از او پذيرايي مي كنه، به سؤالات پيش پا افتاده ي او جوابهاي پيش پا افتاده تر مي ده ، كارآگاه منزل كه چه عرض مي شه كرد ، اون دخمه رو يك بازرسي كلي و ساده مي كنه و همونطور كه ازش انتظار مي رفته دست خالي به نزد لوپن بر مي گرده.

حالا دو هفته از ماجرا مي گذره. افتخار فرانسه خدشه دار شده و كماكان بزرگترين كارآگاه روز دنيا پاسخي براي اينكه چه كسي و چگونه اين سرقت رو مرتكب شده نداره. مصاحبه نكردن لوپن با روزنامه ها ، خود بيشتر باعث مي شد تا روزنامه ها و رسانه ها از خلاقيت و تخيل خودشون بهره ببرن و اين داستان سرقت رو مدام جذابتر ، پيچيده تر و مهيجتر جلوه بدن. و نهايتاً ازونجايي كه برداشت مي شد مسئولين دولتي و پليس دستشون به جايي نمي رسه ،‌روزنامه ها خودشون وارد عمل شدن و براي پيدا كردن اين اثر هنري جايزه تعريف كردن. جايزه اي به ارزش پنجاه  هزار فرانك! چيزي بيش از يك ميليون پوند امروز !

اين جوايز و تيتر روزنامه ها بودن كه روز به روز به ارزش اين تابلو و مناليزا مي افزودن ! براي اينكه باور كنيد اين تابلو تا قبل از اين واقعه اين چنين ارزشي نداشت و اين اندازه شناخته شده نبود، مي شه به تيتر و عكس روزنامه ي واشينگتن پست اشاره كرد كه درش از تصوير ديگري به اشتباه به جاي مناليزا استفاده شده بود ! فكر كنيد ! كسي امروز ندونه مناليزا چه ريختيه ؟! محاله !

به هر حال اين پرونده ها براي پليس و پيشبرد پرونده هم چندان بلا استفاده نبود و اين تيتر و جوايز پليس رو به مضنون جديدي رسوند ! و اون كسي نيست جز پابلو پيكاسو ! پابلو هم مهاجر بود و هم با تمام آنچه لوپن از سارق در ذهنش تداعي كرده بود همخواني داشت. از قضا در تفتيش منزل پيكاسو هم دو مجسمه از مجسمه هاي ايبريايي از متعلقات موزه ي لوور پيدا شد و پيكاسو هم نهايتاً به نقش خود در سرقت اين تابلوها اعتراف كرد. او از اين مجسمه ها اثري با نام دوشيزگان آوينيون در سال ۱۹۰۷ خلق كرده بود كه از اولين آثار هنر مدرن محسوب مي شد و از طرفي مي شه به يكي از جملات مشهور او اشاره كرد كه همواره مي گفت : “ هنرمند بد كپي مي كنه و هنرمند خوب سرقت ! “  احتمالاً دقيقاً منظورش همين بوده.

به هر حال آنچه اون روزها پليس به دنبالش بود مناليزا بود و نه مجسمه ها و پيكاسو بعد از چند روز بازداشت نهايتاً آزاد شد.

حالا ماه ها از سرقت گذشته بود ، مردم و روزنامه ها حوصله شان سر رفته بود و سوژه هاي جديدتري رو دنبال مي كردن. سوژه هايي مثل غرق شدن كشتي تايتانيك در آپريل ۱۹۱۲ ديگه مراتب جذابتر از اين آبروريزي فرانسه و پليس و كارآگاهش بود . پس پرونده هم به حالت تعليق دراومد. كارآگاه لوپن در ۱۹۱۳ بازنشسته شد و مجبور شد كار حرفه اي خودش رو به تلخترين شكل ممكن رك كنه ! همه تقريباً اين زن و اين اثر داوينچي رو از خاطر برده بودن كه در دسامبر سال ۱۹۱۳ ، يعني ۲۸ ماه بعد از سرقت ، يك دلال آثار هنري بنام آلفردو جرين ، در فلورانس ايتاليا نامه اي دريافت مي كنه. نامه اي به زبان ايتاليايي و مبدأ اما فرانسه. نويسنده ي نامه خودش رو لئونارد وي ( برداشتي از لئوناردو داوينچي ) معرفي مي كنه و مدعي مي شه تابلوي مناليزا رو در اختيار داره و حاضره با تخفيف و به قيمت پانصدهزار لير معادل نيم ميليون پوند امروز به آلفردو بفروشه. چرا آلفردو اما ؟ در نامه قيد مي شه كه چون شما ايتاليايي هستيد و اين اثر بايد به خونه خودش برگرده !

آلفردو كمي تأمل مي كنه ، چرا كه در همين مدت ۳ سال بيش از ۶ نسخه ي قلابي از اين تابلو با روشهاي مشابه در آمريكا بفروش رفته بوده. اما در نهايت با مدير نسخه ي ايتاليايي موزه ي لوور اوفيتزي ، آقاي جوواني پوجي براي تأييد اصالت كار تماس مي گيره و با نويسنده ي نامه براي ۱۷ دسامبر در هتلي در فلورانس قرار ملاقات مي گذاره. آنچه آلفردو و همراهش در هتل باهاش روبرو مي شن خارج از چيزي بوده كه انتظار داشتن. جواني ژوليده و بخت برگشته و ظاهراً بي استعداد. بايد اين مشخصات براتون آشنا باشه. نيست ؟ درسته ! اين شخصيت لئونارد وي كسي نيست جز وينچنزو پروجيا.

وينچنزو كه برعكس آنچه شما انتظار داريد اصلاً آدم زرنگي نبوده خيلي راحت حاضر مي شه تابلو رو براي مقايسه ي دقيقتر و تأييد اصالت به آقاي رافائل بسپره تا با خود به موزه ي اوفيتزي ببره و در صورت تأييد اصالت مژدگاني براي او به هتل ارسال شه. و همون طور كه مي تونيد پيش بيني كنيد چيزي كه نهايتاً در اتاقش رو مي زنه ، مژدگاني نبوده و پليس بوده. 

بيايد ۲ سال برگرديم عقب ، وقتي كه كارآگاه لوپن جاي خودش اون كارآگاه كودن رو براي بازپرسي و بازرسي به منزل وينچنزو مي فرسته.  اتاقي ۱۲ متري كه يك تخت داره ، يك ميز و دو صندلي و يك تابلو به اين قيمت. و چطور كارآگاه خنگ ما اون رو پيدا نكرده ؟ تابلو، زير يك پارچه ي مخملي، روي ميز بوده، همون ميزي كه روش وينچنزو از كارآگاه پذيرايي مي كنه. خنده داره نه؟! ولي بيايد همه چيز رو گردن اين كارآگاه بيچاره نندازيم. كارآگاه لوپن كافي بود تا اثر انگشت وينچنزو رو بگيره و با اثر انگشت روي شيشه تطابق بده. يا كافي بود عكسي از اون رو فقط به مسئول تأسيسات موزه نشون بده و بپرسه اين همون چهره ايه كه روي پله ها. ديده يا نه. و اين پرونده مي تونست خيليييي زودتر و بدون رسوايي خودش و كشورش در كمتر از دو هفته بعد از سرقت بسته شه.

جالب اينجاست كه اين نقاشي طبق خواسته ي وينچنزو به مدت دو هفته در فلورانس ايتاليا به نمايش گذاشته مي شه و بعد اما نهايتاً در تاريخ ۴ ژانويه ي ۱۹۱۴ به پاريس و موزه ي لوور بازگردانده مي شه.

در آخر حكمي كه براي وينچنزو صادر مي شه ۱۲ ماه زندانه كه جالب اينجاست فقط ۷ ماه اون رو مي گذرونه. و اين چهره ي بدبخت و بي سواد به چهره اي ميهن پرست و قهرمان براي مردم ايتاليا مبدل مي شه.

دو نكته اي كه در انتها شايد جالب باشه بدونيد ، اينه كه با وجود اينكه امروزه سالانه نزديك به ۴ ميليارد دلار ارزش دزدي آثار هنريه و اين تجارت بعد از تجارت مواد مخدر و اسلحه ، سومين تجارت سياه محسوب ميشه ، آنچه وينچنزو در اون صبح دوشنبه به تنهايي و خودسرانه انجام داد،  كماكان بزرگترين سرقت هنري جهان محسوب مي شه و اين تابلو، يعني مناليزا امروزه بيش از دو و نيم ميليارد دلار قيمت داره !

 

اميدواريم كه از خوندن اين بلاگ و اين داستان لذت برده باشيد ، شيطنتتون گل كرده باشه و بخوايد مهارت دزدي خودتون و دوستاتون رو محك بزنيد. پس پيشنهاد مي كنيم حتما اتاق فرار OCEAN’S SIX از مجموعه ي اتاق فرار هاي اسكيپ كيوب رو تجربه كنيد. 



 

حقايق شگفت انگيز زبان كره‌ اي

۳۳ بازديد


زبان كره‌اي،به زباني پرطرفدار و محبوب در دنيا علي‌الخصوص بين جوون‌ها و نوجوون‌ها تبديل شده. مخصوصا كره‌ي جنوبي تونسته با رشدي قابل تحسين فرصت‌هاي شغلي بسياري رو فراهم كنه و بسياري از افراد به همين دليل به اين كشور ميرن و طبيعتا نياز دارن كه زبونشون رو ياد بگيرن. از دلايل ديگه‌ي اين محبوبيت ميشه به فيلم هاي جذاب و سريال هاي پركشش و همينطور موسيقي كي-پاپ اشاره كرد كه خيلي هارو به سمت يادگيري زبان كره‌اي كشوندن. در اين مقاله چند تا از حقايق جالب درباره‌ي اين زبان رو بهتون ميگيم تا شايد شما هم ترغيب بشيد و بريد كره‌اي ياد بگيريد!


  • كره‌اي، زباني منحصر بفرد



هرچند بعضي از زبان شناس‌ها معتقدن كه كره‌ اي تو دسته‌ي زبان‌هاي "آلتائيك" قرار ميگيره و يجورايي ريشه در زبان تركي داره، ولي واقعيت اينه كه اصلا اينطوري نيست و كره‌اي يك زبان كاملا منحصر بفرده و به هيچ گروه زباني‌اي تو دنيا تعلق نداره.



  • تاثير چيني بر كلمات كره‌اي


همونطور كه گفتيم، كره‌اي به عنوان زباني منحصر بفرد شناخته ميشه، اما به خاطر سابقه‌ي تاريخي اي كه در روابط كره‌اي ها و چيني‌ها وجود داره، بيش از ۶۰٪ از كلمات كره‌اي ريشه چيني دارن، البته گرامر زبان كره‌اي كاملا مستقل از زبان چينيه. از ۴۰٪ باقي مونده هم، ۳۵٪ از كلمات اصالت كره‌اي دارن و ۵٪ شون هم از زبان‌هاي مختلف ديگه گرفته شدن.



  • فعل هميشه آخر جمله مياد


در زبان كره‌اي هم مثل زبان فارسي خودمون، هميشه فعل رو آخر جمله قرار ميديم. تو زباني مثل انگليسي اول فاعل مياد، بعد فعل و در آخر مفعول قرار ميگيره ولي كره‌اي اينجوريه كه اول فاعل مياد، بعد مفعول مياد و در آخر فعل.



  • سيتسم‌هاي متفاوت براي شمارش 



در زبان كره اي دو دسته اعداد داريم ۱_ اعداد چيني كره اي۲_ اعداد بومي كره اي كه كاربرد هر كدوم متفاوته


اعداد كره اي چيني براي شمردن پول،تاريخ،دقيقه و شماره تلفن و اعداد بيشتر از ۱۰۰  استفاده مي شود


اعداد بومي يا اصيل كره اي براي گفتن ساعت و واحد شمارش استفاده مي شود




  • گويش‌ها كره‌‌ي‌شمالي و جنوبي با هم فرق ميكنن



مدت زيادي ميشه كه دو كشور شمالي و جنوبي از هم جدا شدن و روابط‌شون هم تيره و تاره! و به تبع اين جدايي لغات، تلفظ‌ها و گرامر متفاوتي در اين دو كشور رواج پيدا كردن!



  • هفت روش مختلف براي بيان احترام


مثل ژاپني، كره‌اي هم سيستم پيچيده‌اي براي "گراميداشت" افراد داره و بسته به فردي كه بهش اشاره ميشه، از كلمات و افعال متفاوتي استفاده ميكنن تا دقيقا ميزان احترامي كه براي اون شخص قائلن رو بيان كنن.



  • سئول به معني پايتخت


سئول پايتخت كره‌ي جنوبي با بيش از ۱۰ ميليون نفر جمعيته. در زبان كره‌اي سئول دقيقا  معني  پايتخت رو ميده! خلاصه كه در انتخاب اسم واسه پايتختشون خيلي دقيق و صريح عمل كردن!



  • كره‌اي تا قرن ۱۵ام الفبا نداشت!


زبان كره‌اي قدمتي ۱۰۰۰ ساله داره اما، الفباي اين زبان تا قرن ۱۵ ميلادي شكل نگرفته بود و قبل از اون كره‌اي ها از كاراكتراي چيني براي نوشتن استفاده ميكردن.



  • داستان "چاقوي سوئيسي" در كره‌اي چيه؟


تو سريال آمريكايي "مك گايور" يه مامور مخفي هست كه هميشه يه چاقوي سوئيسي همراهشه، اين قضيه تو كره‌‌ي جنوبي حسابي ريشه دار شد، به طوريكه به چاقوي سوئيسي تو اين زبان ميگن "maekgaibeo-kal" !هرچند كه  kal يك كلمه‌ي اصيل در زبان كره‌ايه، ولي "مك گايبو" دقيقا اسم شخصيت اصليه سرياله!